جهان پیر است و بیبنیاد
یکی از بدترین قانون های دنیا ممارست است.اینکه هر کاری را اگر به مدت معلوم! انجام ندهی از یادت خواهد رفت مثال ش را بخواهید می شود همین نوشتن ...حرف زدن بی پرده در وبلاگ ..اصلا ساده تر بگویم وبلاگ نویسی ..مثل کسی که رفته باشد دیار غربت و نداند که اینجا از کجا باید شروع کرد به حرف زدن...به ارتباط گرفتن..اصلا اگر این را گفتم یا فلان چیز را چه فکری می کنند...چه احساسی پیدا می کنند و الی آخر ...حالا شده است حکایت ما و شمایی که فکر می کنم اصلا وجود نداشته باشید در اینجا ...از آنجایی که هیچ تدبیری نکردم برای گرفتن آمار بازدید از وبلاگ طبعا هم نمی دانم هستن افرادی که به اینجا سر می زنند یا نه اما خب با توجه به اینکه تعداد افرادی که وبلاگ می خوانند بسیار بسیار ناچیز است بهتر است همین اول کار تکلیف خود را روشن کنم که بهتر است برای خودم بنویسم یا دیگران..مثل کسی که خانه ای دارد که درب آن به حیاط باصفایی باز می شود و هر روز بدون اینکه به فکر مهمان باشد می آید و حیاط را اب و جارو می کند... درب خانه را هم باز می گذارد اگر کسی دق الباب کرد که قدم ش سر چشم ...اگر هم نیامد کار خودش را کرده و سعی می کند حال و هوای خانه را تازه نگه دارد ...حال تا کی بتواند و بتوانم..نمی دانم اما می دانم که خیلی ها شب و روز در حال تلاشند که یک سری امور را سر جای خود برگردانند و اما ظاهرا یک چیزی مثل آب رفته می ماند در جوی...دیگر باز نمی گردد و اگر باز کردد مشقت ها می خواهد و مرد کهن و ان امید است و پویای و انگیزه ...مانند پارچه ای که آب انرا می گیرند مردمان این مرز و بوم از امید و انگیزه و ....پوک شده اند...می ماند تعداد کمی مانند ما و دوستانمان که پوست کلفت هستیم و هنوز قافیه را نباخته ایم ...
****
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
****
نظرات شما عزیزان: